الحمدلله رب العالمین الصلوة والسلام علی سیدنا محمدوآله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین .
قال الله تبارک و تعالی فی القرآن الکریم "انّا نحن نزّلنا الذکر وانّا له لحافظون"
سورۀ حجرآیه 9 .
"بدرستی که ما قرآن رانازل کردیم و ماآن را هر آینه حافظ و نگهداریم "
خداوند در این آیه با چند تاکید ذکر خفظ قرآن کرده که اگر خداوند حافظ قرآن نبود قرآن هم مانند سایر کتب آسمانی تحریف و کم و زیاد شده بود همانگونه که چندین بار بر این تحریف اقدام کرده و رسواشده اند همانطور که چند سال قبل یهودیان آیاتی که در مذمت یهود بود حذف نموده وچاپ کردند وهمۀ آن قرآنها به دریا ریخته شد اما سایر کتب حتی آسمانی غیر قرآن کریم این معجزه را شامل نگشته و از این تحریف و تغییر و تبدیل بی نصیب نبوده وسایرکتب علماوشعرا نیزاز این تحریف بی بهره نبوده واین تغییرعلل متعددی دارد یکی اینکه اهل تسنن چون دستشان از دامان اهل بیت عصمت و طهارت کوتاه است و از این منبع فیض بی بهره هستند واین حقیقتی است آشکار و انکار ناپذیر که هر کس دستش از دامن اهل بیت وحی کوتاه بوده نور علم بر او نتابیده و در ظلمت جهل دست و پا زده و گمان برده عالم است مانند فخر رازی که مسلّم از اهل تسنن است و کتب بسیارتألیف کرده و از نور علم و حقیقت بی بهره بوده و همه جا تشکیک می کند تا اینکه لقب امام المشککین به او داده اند زیرا در روایت آمده (العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء)بعضی بسیار درس خوانده اند و زحمت کشیده اند اما چون معرفت نداشته و نور علم از مشرق اهلبیت وحی بر آنان نتابیده مطالب را اشتباه فهمیده و مصداق آیۀ شریفه گردیده اند سوره جمعه(مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا)که بقول شاعر :
نه محقّق بود نه دانشمند چارپائی بر او کتابی چند
فلذا عالمی برجسته که از همۀ جهات ممتاز و دارای فضل و شایسته باشد در بین آنا ن وجود نداشته بدین جهت در طول تاریخ همیشه در این تکاپو بوده اند تا کتب علما و شعرای شیعه را تحریف و مطالب دالّ بر تشیع را حذف و مطالبی دال بر تسنن برآن افزوده تا آنان را هم مذهب خود قلمداد کنند و در این کار موفق بوده اند سبب دیگر که باعث گردیده تا امثال حافظ و سعدی و مولوی به اهل تسنن مشهور گردند عالم نمایانی هستند که از علم و تحقیق بی بهره و حبّ جاه و مقام و حسد بر آنان غلبه کرده و تمام وجودشان را فرا گرفته چون می بینند که به امثال حافظ و سعدی احترام میگذارند و به آنان عشق می ورزند و اشعارشان ورد زبان مردم است حسد میبرند فلذا برآنان مهر تسنن می زنند تا مردم را از آنان دور و به خود نزدیک سازند اما غافل از اینکه :
چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
و به قول خود حافظ رحمة الله علیه :
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است درجریدۀ عالم دوام ما
اما شعری که ما آورده ایم در تسلیت شهادت مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام ،همین شعر خود دلیل روشنی بر شیعه بودن حافظ است زیرا این اشعار مصداقی غیر مولی ندارد.
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
و چند بیت بعدش چه کسی میتواند مصداق این اشعار باشد و علاوه بر این اشعار ،حافظ قصیده ای دارد که ما آن را در وبلاک قرار داده ایم ودر آن حافظ بعد از قسمهایی که میخورد میگوید:
به حق دین محمد به خون پاک حسین
به حقّ مردم نیک از مهاجر و انصار
که نیست دین هدی رابه قول پاک رسول
امــام غیر عــلی بعد احمد مختار
به سال هفتصد وهشتاد بد که درشیراز
تمام گشت به یک روزجمع این اشعار
به دشمنان منشین حافظا تولا کن
نجات خویش طلب کن به جان هشت وچهار
معلوم میشود حافظ آن زمان هم دشمنان زیادی داشته همانگونه که در تاریخ آمده است و حافظ به خود می گوید اگر خواستی از گزند دشمنان در امان باشی تولاّ کن یعنی امیرالمومنین را ولیّ خود قرار بده و نجات خویش را از هشت و چهار که دوازده امام هستند طلب کن ،این قصیده را از دیوان حافظ حذف کرده اند ولی در چاپ قدسی و چاپ اسلامیه موجود و چاپ شده و در غزلی دیگر میگوید : ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش ....
تا آنجا که:
امروز زنده ام بولای تو یا علی فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبرامام هشتم وسلطان دین رضا ازجان ببوس و بردرآن بارگاه باش
شیعه تا هفت امامی داریم ولی هشت امامی نداریم اگر کسی امام رضا علیه السلام را به امامت قبول کرد بقیه را هم قبول داردو دوازده امامی است و حافظ اینجا اقرار به امامت آقا علی بن موسی الرضا دارد البته من از حضرت حافظ عذر میخواهم که چنین استدلال میکنم چون او بالاتر از این حرفهاست که به این حرفهای پایین به مذهبش استدلال شود زیراعطری است که خود میبوید نه آنکه عطّار میگوید.هر یک از غزلهایش دلیلی است بزرگ بر این مدعی،زیرا غیر از شیعه و محب اهلبیت عصمت
و طهارت نمی تواند چنین حقایق و مطالب عرفانی بلندی را بر زبان آورد :
درازل پرتو حسنش زتجلی دم زد عشق پیداشد و آتش به همه عالم زد
الی اخر....
کدام سنی میتواند چنین بفهمد و بگوید؟ اینها اینقدر نفهم و گمراه هستند و از کمترین حیثیت و شعوری بی بهره که شخصی را که در تمام عمرش مفعول واقع شده امام خود می دانند که خود اهل تسنن در کتب خود این صفت را به او نسبت داده اند و آن را هم بد نمی دانند گذشته از جنایات دیگرش و ظلمی که در حقّ حضرت زهرا سلام الله علیها که عصمت الله و پارۀ تن پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله بود روا داشت و حقّ مولی الموحدین یعسوب الدین که نفس نفیس پیغمبر اکرم بود به نصّ آیۀ "انفسنا"خلیفۀ بلا فصل حضرتش بود به حکم آیۀ " اکملت لکم دینکم "حق صاحب ولایتی که پیغمبر اکرم فرمود:من کنت مولاه فهذا علی مولاه و حق آنکه" ممسوس فی ذات الله" بود را غصب کرد چنین شقی و غاصب و جنایتکار را امام خود و جانشین پیغمبر میدانند آیا اینان از خصیصۀ انسانیت به دور نیستند اگر کسی دارای ذره ای شعور باشدو از کمترین ویژگیهای انسانیت برخوردارو خللی در نطفۀ او نباشد هرگز چنین افراد جنایتکار و پست و کافر و منافق و شرور و ظالم و بیرحم و سفاک و جاه طلب و غاصب و بیشرم و بی حیا و بی وقاحت و گستاخ که خطاب به نبی اکرم صلی الله علیه وآله بگوید:(هذا الرجل لیهجر)را به دوستی انتخاب نمیکند تا چه رسد او را پیشوای خود قرار دهد زهی بی خردی و نفهمی و حماقت و خریّت و سفاهت.
اینها مصداق آیۀ شریفه ای هستند که میفرماید: "لهم قلوب لا تفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون "سوره اعراف 179
و بقول مولوی:آنجا که روایت پیغمبر را شرح می دهد که فرمودند: خداوند ملک را خلق کرد و در او عقل را قرار داد و بهائم را خلق کرد و در آنها شهوت قرار داد و بنی آدم را خلق کرد و در آنان عقل و شهوت را قرار داد پس آنکه از بنی آدم عقل بر شهوتش غلبه کند از ملک پرّان شود و آنکه شهوت بر عقلش غلبه کند از بهائم پست تر گردد می گوید:
قسم دیگر با خران ملحق شدند خشم محض و شهوت مطلق شدند
نام کالانعام کرد آن قوم را زانکه نسبت کو، به یقظه نوم را
گوید نام آنها را چهارپایان نهاد زانکه هیچ نسبتی بین آدم خواب و آدم بیدار نیست اگر حافظ و سعدی و مولوی سنّی هستند یک شیعه روی کرۀ زمین مجوی اما سعدی که بعضی بیسوادها یا مغرض و حسود میگویند سنّی است علاوه بر اشعار و قصیده ای که در مدح مولا دارد و از دیوان او خذف کرده اند و مرحوم شهید قاضی نور الله شوشتری در کتاب مجالس المومنین خود می گوید : مولانا نورالدین بدخشی که از افاضل و شاگردان سید علی همدانی است در کتاب خلاصة المناقب قصیده ای که زیاده از پنجاه بیت است در مدح مولا نقل می کند که قاضی نورالله بعضی از آن اشعار را آورده:
علی کو را خدا بی شک ولی خواند به امر حقّ ولی کردش پیمبر
پس از بیان اوصاف مولا و قسمهایی که میخورد و می گوید :
به رنج اهل بیت و آه زهرا به خون نا حق شبّیر شبّر
به آن روزی که وحی آمد نبی را که از پالان اشترساخت منبر
که بعد ا زمصطفی در کلّ عالم نبد فاضلتر و بهتر ز حیدر
پس از احمد امام حقّ علی دان که بُد او نفس معصوم مطهر
مسلّم شد سـلونی گفتن او که علم مصطفی رااو بود در
و بعد از چند بیت دیگر میگوید:
ازآن گفتم که تا خلقان بدانند که سعدی زین سعادت نیست بی بر
ایا سعدی تو نیکو اعتقادی ز دین و اعتقاد خویش خور بر
و جای دیگرسعدی در دیوانش می گوید:
غیر از علی که لایق پیغمبری بود گر خواجۀ رسل نبود ختم انبیاء
فرداکه هرکسی به شفیعی زنند دست دست من است و دامن معصوم مرتضی
و جای دیگر گوید:
سعدیا شرمی بدارآخرچه میترسی بگو نیست بعد از مصطفی مولای ماالا علی
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمّد بس است و آل محمّد
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمة المعصومین علیهم صلوات الله الملک المبین صلوة لاغایة لعددها و لا نهایة لامدها و اللعن علی اعدائهم و مخالفیهم الی یوم الدین
بمناسبت شهادت امام ثامن ضامن حریمش چون حرم آمن حضرت علی بن موسی الرضا علیه الاف التحیة و الثناء حدیث شریف حضرتش را دربیان توصیف ومقام امام با ترجمۀ آن عرضه داشتیم تا معلوم شود که امام کیست؟ و از کجاست ؟و بر چه کسی میتوان نام امام نهاد؟ ولواین شناخت درحد لفظباشدچون حقیقت و کنه ذات امام برکسی جز خدا و رسول اوآشکار نیست زیرا به قول قاأنی :
ممکن وواجب شناسی نیست ممکن بل محال
در ظهور شمس کی خفاش را یا راستی
گر بود ممکن صفات واجبی در وی عجب
ور بود واجبچرا ممکنبدو گویاستی
گر بود واجب چرادر عالم امکان بود
ور بود ممکن چرا بی مثل و بی همتاستی
ممکن واجب نماو واجب ممکن نما
کس ندیدهگوش نشنیدهعجب غوغاستی
حیرتی دارد فلک بر کنه ذاتش کی رسد
خس کجا واقف زقعر و عمق این دریاستی
که این همان فرمایش حضرت رضا علیه السلام است که درهمین حدیث می فرمایند : کیست که بحق شناسایی امام برسد؟یا تواند او را انتخاب کند هیهات هیهات ، خردها درباره اش گمراهند و خاطرها در گمگاه ، عقلهاسرگردان و چشمها بی دید ،بزرگان در اینجا کوچکند و حکیمان در حیرت و بردباران کوته نظر وهوشمندان گیج و نادان و شعراء لال و گنگ و ادباء درمانده و سخندانان بی زبان ، شرح یک مقامش نتوانند و وصف یکی از فضائلش ندانند،همه به عجز معترفند...الی آخر که انشاءالله تمام روایت را مطالعه نموده و نور ولایت را در قلوب خویش افزوده و السلام علی من اتبع الهدی.
أبو محمد القاسم بن العلاء رحمه الله - رفعه ، عن عبد العزيز بن مسلم قال : كنا مع الرضا عليه السلام بمرو فاجتمعنا في الجامع يوم الجمعة في بدء مقدمنا فأداروا امر الامامة وذكروا كثرة أختلاف الناس فيها ، فدخلت على سيدي عليه السلام فأعلمته خوض الناس فيه ، فتبسم عليه السلام ثم قال : يا عبالعزيز جهل القوم وخدعوا عن آرائهم ، إن الله عز وجل لم يقبض نبيه صلى الله عليه وآله حتى اكمل له الدين وأنزل عليه القرآن فيه تبيان كل شئ ، بين فيه الحلال والحرام، والحدود والاحكام، وجميع مایحتاج الیه الناس کملاٌ، فقال عزوجل :ما فرطنا فی الكتاب من شئ " وأنزل في حجة الوداع وهي آخر عمره صلى الله عليه وآله : " اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا " وأمر الامامة من تمام الدين ، ولم يمض صلى الله عليه وآله حتى بين لامته معالم دينهم وأوضح لهم سبيلهم وتركهم على قصد سبيل الحق ، وأقام لهم عليا عليه السلام علما وإمام وما ترك [ لهم ] شيئا يحتاج إليه الامة إلا بينه ، فمن زعم أن الله عز وجل لم يكمل دينه فقد رد كتاب الله ، ومن رد كتاب الله فهو كافر به
هل يعرفون قدر الامامة ومحلها من الامة فيجوز فيها اختيارهم ؟ إن الامامة أجل قدرا وأعظم شأنا وأعلا مكانا وأمنع جانبا وأبعد غورا من أن يبلغها الناس بعقولهم ، أو ينالوها بآرائهم ، أو يقيموا إماما باختيارهم ، إن الامامة خص الله عز وجل بها إبراهيم الخليل عليه السلام بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة ، وفضيلة شرفه بها وأشاد بها ذكره ، فقال : " إني جاعلك للناس إماما " فقال الخليل عليه السلام سرورا بها : " ومن ذريتي " قال الله تبارك وتعالى : " لا ينال عهدي الظالمين " . فأبطلت هذه الآية إمامة كل ظالم إلى يوم القيامة وصارت في الصفوة ثم أكرمه الله تعالى بأن جعلها في ذريته أهل الصفوة والطهارة فقال : " ووهبنا له إسحاق و يعقوب نافلة وكلا جعلنا صالحين * وجعلناهم أئمة يهدون بأمرنا وأوحينا إليهم فعل الخيرات وإقام الصلاة وإيتاء الزكاة وكانوا لنا عابدين " . فلم تزل في ذريته يرثها بعض عن بعض قرنا فقرنا حتى ورثها الله تعالى النبي صلى الله عليه وآله ، فقال جل وتعالى : " إن أولى الناس بإبراهيم للذين اتبعوه وهذا النبي والذين آمنوا والله ولي المؤمنين " فكانت له خاصة فقلدها صلى الله عليه وآله عليا عليه السلام الانبياء : 73 . آل عمران : 68 بأمر الله تعالى على رسم ما فرض الله ، فصارت في ذريته الاصفياء الذين آتاهم الله العلم والايمان ، بقوله تعالى : " قال الذين اوتوا العلم والايمان لقد لبثتم في كتاب الله إلى يوم البعث " فهي في ولد علي عليه السلام خاصة إلى يوم القيامة ، إذ لا نبي بعد محمد صلى الله عليه وآله فمن أين يختار هؤلاء الجهال؟ . إن الامامة هي منزلة الانبياء ، وإرث الاوصياء ، إن الامامة خلافة الله وخلافة الرسول صلى الله عليه وآله ومقام أمير المؤمنين عليه السلام وميراث الحسن والحسين عليهما السلام.
إن الامامة زمام الدين ، ونظام المسلمين ، وصلاح الدنيا وعز المؤمنين ، إن الامامة أس الاسلام النامي ، وفرعه السامي ، بالامام تمام الصلاة والزكاة والصيام والحج والجهاد ، وتوفير الفئ والصدقات ، وإمضاء الحدود والاحكام ، ومنع الثغور والاطراف . الامام يحل حلال الله ، ويحرم حرام الله ، ويقيم حدود الله ، ويذب عن دين الله ، ويدعو إلى سبيل ربه بالحكمة ، والموعظة الحسنة ، والحجة البالغة ، الامام كالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهي في الافق بحيث لا تنالها الايدي والابصار . الامام البدر المنير ، والسراج الزاهر ، والنور الساطع ، والنجم الهادي في غياهب الدجى وأجواز البلدان والقفار ، ولجج البحار ، الامام الماء العذب على الظماء والدال على الهدى ، والمنجي من الردى ، الامام النار على اليفاع ، الحار لمن اصطلى به والدليل في المهالك ، من فارقه فهالك ، الامام السحاب الماطر ، والغيث الهاطل و والشمس المضيئة ، والسماء الظليلة ، والارض البسيطة ، والعين الغزيرة ، والغدير والروضة . الامام الانيس الرفيق، والوالد الشفيق ، والاخ الشقيق ، والام البرة بالولد الصغير ، ومفزع العباد في الداهية النآد الامام أمين الله في خلقه ، وحجته على عباده وخليفته فيبلاده ، والداعي إلى الله ، والذاب عن حرم الله . الامام المطهر من الذنوب والمبرا عن العيوب ، المخصوص بالعلم ، المرسوم بالحلم ، نظام الدين ، وعز المسلمين وغيظ المنافقين ، وبوار الكافرين الروم : 56 الغيهب : الظلمة وشدة السواد ، وأجواز جمع الجوز وهو من كل شئ وسطه اليفاع ما ارتفع من الارض الهاطل : المطر المتتابع المتفرق العظيم القطر الداهية الامر العظيم والنآد كسحاب بمعناها الامام واحد دهره ، لا يدانيه أحد ، ولا يعادله عالم ، ولا يوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير ، مخصوص بالفضل كله من غير طلب منه له ولا اكتساب ، بل اختصاص من المفضل الوهاب . فمن ذا الذي يبلغ معرفة الامام ، أو يمكنه اختياره ، هيهات هيهات ، ضلت العقول ، وتاهت الحلوم ، وحارت الالباب ، وخسئت العيون وتصاغرت العظماء ، وتحيرت الحكماء ، وتقاصرت الحلماء ، وحصرت الخطباء ، وجهلت الالباء ، وكلت الشعراء ، وعجزت الادباء ، وعييت البلغاء ، عن وصف شأن من شأنه ، أو فضيلة من فضائله ، وأقرت بالعجز والتقصير ، وكيف يوصف بكله ، أو ينعت بكنهه ، أو يفهم شئ من أمره ، أو يوجد من يقوم مقامه ويغني غناه ، لا كيف وأنى ؟ وهو بحيث النجم من يد المتناولين ، ووصف الواصفين ، فأين الاختيار من هذا ؟ وأين العقول عن هذا ؟ وأين يوجد مثل هذا ؟ ! أتظنون أن ذلك يوجد في غير آل الرسول محمد صلى الله عليه وآله كذبتهم والله أنفسهم ، ومنتهم الاباطيل فارتقوا مرتقا صعبا دحضا ، تزل عنه إلى الحضيض أقدامهم ، راموا إقامة الامام بعقول حائرة بائرة ناقصة ، وآراء مضلة ، فلم يزدادوا منه إلا بعدا ، قاتلهم الله أنى يؤفكون ولقد راموا صعبا ، وقالوا إفكا ، وضلوا ضلالا بعيدا ، ووقعوا في الحيرة ، إذ تركوا الامام عن بصيرة ، وزين لهم الشيطان أعمالهم فصدهم عن السبيل وكانوا مستبصرين . رغبوا عن اختيار الله واختيار رسول الله صلى الله عليه وآله وأهل بيته إلى اختيارهم والقرآن يناديهم : " وربك يخلق ما يشاء ويختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله وتعالى عما يشركون " وقال عز وجل : " وما كان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمرا أن يكون لهم الخيرة من أمرهم " الآية وقال : " ما لكم كيف تحكمون * أم لكم كتاب فيه تدرسون * إن لكم فيه لما تخيرون * أم لكم أيمان علينا بالغة إلى يوم القيامة إن لكم لما تحكمون * سلهم أيهم بذلك زعيم * أم لهم شركاء فليأتوا بشركائهم إن كانوا صادقين " الحلوم كالالباب : العقول ، وضلت وتاهت وحارت متقاربة المعاني وخسئت أي كلت أوقعت في انفسهم الامانى الباطلة أو أضعفهم . هذا على رواية الصفوانى كما اشار إليه المجلسي القصص 68 الاحزاب : 36 القلم : 37 إلى 42 وقال عز وجل : " أفلا يتدبرون القرآن أم على قلوب أقفالها " أم " طبع الله على قلوبهم فهم لا يفقهون " أم " قالوا سمعنا وهم لا يسمعون * إن شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون * ولو علم الله فيهم خيرا لاسمعهم ولو أسمعهم لتولوا وهم معرضون " أم " قالوا سمعنا وعصينا " بل هو فضل الله يؤتيه من يشاء والله ذو الفضل العظيم ، فكيف لهم باختيار الامام ؟ ! والامام عالم لا يجهل ، وراع لا ينكل ، معدن القدس والطهارة ، والنسك والزهادة ، والعلم والعبادة ، مخصوص بدعوة الرسول صلى الله عليه وآله ونسل المطهرة البتول ، لا مغمز فيه في نسب ، ولا يدانيه ذو حسب ، في البيت من قريش والذروة من هاشم ، والعترة من الرسول صلى الله عليه وآله والرضا من الله عز وجل ، شرف الاشراف ، والفرعمن عبد مناف ، نامي العلم ، كامل الحلم ، مضطلع بالامامة ، عالم بالسياسة ، مفروض الطاعة ، قائم بأمر الله عز وجل ، ناصح لعباد الله ، حافظ لدين الله
.إن الانبياء والائمة صلوات الله عليهم يوفقهم الله ويؤتيهم من مخزون علمه و حكمه ما لا يؤتيه غيرهم ، فيكون علمهم فوق علم أهل الزمان في قوله تعالى : " أفمن يهدي إلى الحق أحق أن يتبع أمن لا يهدي إلا أن يهدى فمالكم كيف تحكمون " وقوله تبارك وتعالى : " ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيرا كثيرا " وقوله في طالوت : " إن الله اصطفاه عليكم وزاده بسطة في العلم والجسم والله يؤتي ملكه من يشاء والله واسع عليم " وقال لنبيه صلى الله عليه وآله : " أنزل عليك الكتاب والحكمة وعلمك ما لم تكن تعلم وكان فضل الله عليك عظيما " وقال في الائمة من أهل بيت نبيه وعترته وذريته صلوات الله عليهم : " أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل إبراهيم الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكا عظيما * فمنهم من آمن به ومنهم من صد عنه وكفى بجهنم سعيرا " . وإن العبد إذا اختاره الله عز وجل لامور عباده ، شرح صدره لذلك ، وأودع قلبه ينابيع الحكمة ، وألهمه العلم إلهاما ، فلم يعي بعده بجواب ، ولا يحير فيه عنالصواب ، فهو معصوم مؤيد ، موفق مسدد ، قد أمن من الخطايا والزلل والعثار ، يخصه الله بذلك ليكون حجته على عباده ، وشاهده على خلقه ، وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله ذو الفضل العظيم . فهل يقدرون على مثل هذا فيختارونه؟ أو يكون مختارهم بهذه الصفةفيقدمونه ، تعدوا - وبيت الله - الحق ونبذوا كتاب الله وراء ظهورهم كأنهم لا يعلمون ، وفي كتاب الله الهدى والشفاء ، فنبذوه واتبعوا أهواء هم ، فذمهم الله ومقتهم وأتعسهم فقال جل وتعالى : " ومن أضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله إن الله لا يهدي القوم الظالمين " وقال : " فتعسا لهم وأضل أعمالهم " وقال : " كبر مقتا عند الله وعند الذين آمنوا كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار " وصلى الله على النبي محمد
عبدالعزیزبن مسلم گوید:ما درایام علی بن موسی الرضا(ع)در مرو بودیم درآغاز ورود خود،روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم و درموضوع امر امامت که مورد اختلاف فراوان مردم بود گفتگو کردیم و من شرفیاب حضورسید خودامام رضا(ع) شدم و بررسیهای مردم را در امر امامت به عرض اورسانیدم ، تبسمی کردو فرمود: ای عبدالعزیز ، این مردم نادانندو از رأی و دین خود فریب خورده اند ، براستی خدای عزوجل جان پیغمبر را نگرفت تا دین را برای او کامل کردوقرانی به او فرستاد که شرح هر چیزدرآن است ،حلال وحرام و حدود و احکام و آنچه مردم بدان نیاز دارند همه را درآن بیان کرده و فرموده (38-انعام)ما در این کتاب چیزی رافرو گذار نکردیم در سفر حجة الوداع که آخرعمرپیغمبر بود نازل فرمود(3-مائده)امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما پسندیدم،تا دین شما باشد، امر امامت از (کمال دین - نسخه بدل)تمام نعمت است ،پیغمبراز دنیا نرفت تا برای مردم همۀ معالم دین آنها را بیان کرد و راه آنان را برایشان روشن ساخت و آنها را بر جاده حق واداشت و علی علیه السلام را برای آنها رهبر و پیشواساخت و از چیزی که مورد نیاز امت باشد صرفنظر نکرد تا آن را بیان نمود،هر که گمان برد که خدا دینش را کامل نکرده کتاب خدا را رد کرده است و هر که کتاب خدا را رد کند کافر است بدان،آیا می دانند قدر و موقعیت امامت را در میان امت تا اختیار و انتخاب آنان در آن روا باشد براستی امامت اندازه ای فراتر و مقامی والاتر و موقعی بالاتر و آستانی منیع ترو عمقی فروتر از آن دارد که مردم با عقل خود بدان رسند یا با رأی و نظر خود آن را درک کنند یا با انتخاب خود امامی بگمارند ،بدرستی امامت مقامی است که خداوندعزوجل درمرتبۀ سوم بعدازنبوت وخلّت به حضرت ابراهیم اختصاص داد و فضیلتی بود که خدایش بدان مشرف کرد و نامش را بوسیله آن بلند نمود و فرمود(124 بقره)بدرستیکه من تو را برای مردم امام نمودم ، خلیل از شادمانی بدان عرضکرد: و از ذریه و نژاد من هم؟خدا تبارک و تعالی فرمود"عهد و فرمان من به دست ظالمان نخواهد رسید" این آیه امامت هر ظالمی را تا روز قیامت باطل کرد و آن را مخصوص برگزیدگان پاک ساخت.
سپس خدای عزوجل اورا گرامی داشت و امامت را در ذریّه و نژاد برگزیدۀ او نهاد و فرمود(انبیاء-72)"اسحق و یعقوب را به او غنیمت بخشیدیم و همه را شایسته نمودیم و آنها را رهبرانی ساختیم که به دستورما هدایت می کردند و کارهای خیر را به آنها وحی کردیم و برپا داشتم نماز و پرداخت زکاة را وبرای ما عابدان بودند"این امامت همیشه در ذریۀ او بود و از هم ارث میبردند قرن به قرن تا به پیغمبر(ص) رسید و خدا فرمود (آل عمران-68)براستی سزاوارترین مردم به ابراهیمهرآینه پیروان اویندو این پیغمبر و امتش اهل ایمانند و خدا ولی مومنانست ،این مقام امامت به آن حضرت اختصاص داشت و به دستور خدا آنرا به علی(ع) واگذارد آنچنان که خدای تعالی آن را واجب کرده بود سپس به ذریه برگزیده او منتقل گردید که خدا به آنها علم و ایمان داده طبق گفتۀ خدای عزوجل (روم-56)گفتند آن کسانی که به آنها علم و ایمان داده شد هرآینه در کتاب خداماندند تا روز قیامت و این روز قیامت است ولی شما ندانید"آنها فرزندان علی(ع) هستند تا قیامت زیراپس از محمد پیغمبری نیست،این نفهمها چطور برای خود امام میتراشند با آنکه امامت مقام انبیاء و ارث اوصیا است ،امامت خلافت از طرف خدا و رسول خدا و مقام امیرالمومنین است و میراث حسن و حسین است
براستی امامت زمام دین و نظام مسلمین و عزت مومنین است امامت بنیاد پاک اسلام و شاخه با برکت آن است ، بوسیلۀ امامت نمازو روزه و زکاة و حج و جهاد درست میشوند، غنیمت و صدقات بسیار می گردند حدود و احکام اجرا می شوند مرزها و نواحی کشور مصون می شوند ، امام حلال و حرام خدا را بیان می کنند و حدود خدا را برپا می دارند و از دین خدا دفاع می کند و با حکمت و پند نیک و دلیل رسا به راه خدا دعوت می نمایند ، امام مانند آفتاب در عالم طلوع کند و برافق فرا گیرد که دست و دیده مردم بدان نرسد، امام ماه تابنده، چراغ فروزنده ، نور برافروخته و ستاره رهنما در تاریکی شبها و بیابانهای تنها و گرداب دریاها است امام آب گوارائیست برای تشنگی و رهبر بحق و نجات بخش از نابودیست امام چون آتشی است بر تیه برای سرمازدگان و دلیلی است در تاریکی ها که هرکه از آن جدا شود هلاک است .
امام ابریست بارنده ،بارانی است سیل آسا ،آفتابی است فروزان،و آسمانی است سایه بخش و زمینی است گستره و چشمه ای است جوشنده و غدیر و باغی است ، امام امینی است یار و پدری است مهربان و برادری است دلسوزو پناه پناه دهندگان خداست در موقع ترس و پیشامدهای بد، امام امین خدای عزوجل است در میان خلقش و حجت اوست بر بندگانش و خلیفۀ اوست در بلادش و دعوت کننده به سوی خدای عزوجل استو دفاع کننده از حقوق خدایجل جلاله است ،امام کسی است که از گناهان پاک است و از عیوب برکنار است ، به دانش محصوص است و به حلم و بردباری موسوم ، نظام دین است و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کفّار،امام یگانۀ روزگار خود است، کسی با او برابر نیست و دانشمندی با او همسر نیست ، جایگزین ندارد ، مانند و نظیر ندارد،بدون تحصیل مخصوص به فضل و از طرف مفضل منّان بدان اختصاص یافته،کیست که بحق شناسایی امام برسد یا تواند او را انتخاب کند ؟هیهات هیهات ، خردها درباره اش گمراهند و خاطرها در گمگاه ، عقلها سرگردان و چشمها بی دید ،بزرگان در اینجا کوچکند و حکیمان در حیرت و بردباران کوته نظر و هوشمندان گیج و نادان و شعراء لال و گنگ و ادباء درمانده و سخندانان بی زبان ، شرح یک مقامش نتوانند و وصف یکی از فضائلش ندانند،همه به عجز معترفند ، چگونه توان کنهش را وصف کرد و اسرارش فهمید ، چطور کسی به جای او ایستد و حاجت مربوط به او برآورد،نه، چطور؟از کجا؟ او در مقام خود اختری است که برافروزد و از دسترس دست بازان و وصف واصفان فراتر است ، انتخاب بشر کجا به این پایه رسد عقل کجا و مقام امام کجا،کجا چنین شخصیتی یافت شودگمان برند که در غیر خاندان رسول(ص) امامی یافت شود، خودشان تکذیب خود کنند، بیهوده آرزو برند و بگردنۀ بلند لغزنده ای گام نهند که آنها را به نشیب پرتاب کند، خواهند به عقل نارسای خود امامی سازند و به رأی گمراه کننده خود پیشوایی پردازند،جز دوری از مقصد حق بهره نبرند ، خدا آنها را بکشد تا کی دروغ گویند به پرتگاه درآمدند و دروغ بافتند و سخت به گمراهی افتادند و به سرگردانی گرفتار شدند ، دانسته و فهمیده امام خود را گذاشتند و پرچم باطل برافراشتند (عنکبوت-28)" شیطان کارشان را برابرشان آرایش داد و آنها را از راه بگردانید با آنکه حق جلو چشم آنها بود" از انتخاب خدای جل جلاله و رسول خداروی برتافتند و به انتخاب باطل خویش گرائیدند با اینکه قرآن بدانها می گوید: پروردگارتو بیافریند آنجه خواهد و انتخاب کند آنها اختیاری در کار خود ندارند منزه است خدا و برتر است از آنچه شریک او شمارند ، خدافرمود ه است (احزاب – 36) برای هیچ مرد و. زن با ایمان اختیاری در برابر حکم خدا و رسولش در امری از امورش نیست، و فرموده است (قلم -36) " چیست برای شما ، چگونه قضاوت می کنید؟(37)یا بلکه کتابی دارید که ازآن درس می خوانید(38)که حق دارید چه اختیار کنید؟(39)یا بر ما قسمی دارید که امضاء شده و تا قیامت حق قضاوت دارید؟(40) بپرس کدامشان در این موضوع پیشوا است ؟(41) یا برای آنها شریکانی است ؟ بیاورند شرکای خو.د را اگر راست گویند" وخدای عزوجل فرموده است (محمد-24) آیا در قران تدبّر نکنند یا قفل بر دل دارندیا-خدا دلشان را مهر کرده و نمی فهمند یا (انفال-20-23)گویند می شنویم و شنوایی ندارند-براستی بدتر جانوران نزد خدا کرها و گنگهائیند که عقل ندارند اگر خدا در آنها خیری می دانست به آنها شنوایی می داد و اگر هم می شنیدند پشت می کردند و رو برمی گردانیدند ، یا – گویند شنیدیم و عمداٌ مخالفت کردیم ، بلکه آن فضلی است که خدا به هر که خواهد دهد، خدا صاحب فضل بزرگ است ، چگونه می توانند امام اختیار کنند با آنکه باید امام شخصیتی باشد که :
1-دانا باشد و نادانی نداشته باشد2- راعی و سرپرستی باشد که شانه خالی نکند و نکول ننماید 3- معدن قدس و طهارت و نورو زهد و علمو عبادت باشد 4-مخصوص باشد به دعوت از طرف رسول خدا و از جانب او معین شود 5- از نژاد فاطمه زهراء مطهرۀ بتول باشد6-در نسب او تیرگی و گفتگو نباشد و از بالاترین خاندان در قبیلۀ قریش و کنگرۀ رفیع بنی هاشم و عترت رسول اکرم و پسند خدای عزوجل باشد7- شرف اشراف و زادۀ عبد مناف باشد 8- شکافندۀ حقائق علم و دارای مقام کامل بردباری و حلم باشد 9- مملو از معنویات امامت و دانای به تدبیر و سیاست باشد 10- واجب الاطاعه باشد و به امر خدا قیام کند 11- ناصح بندگان خدا و حافظ دین خدای عزوجل باشد
براستی پیغمبران و امامان (ع) را خدا توفیق دهد و از مخزون علم و حکمت خود به آنها چیزها عطا کند که به دیگران ندهد و دانش آنها برتر از دانش همه اهل زمانهای آنها است چنانچه خدای عزوجل فرماید(یونس-35) آیا کسی که رهبری کند شایسته پیروی است یا کسی که نیازمند هدایت است ، چه شده شما چگونه قضاوت می کنید؟(بقره-369)به هر که حکمت داده شده خیر بسیار داده شده و جز خردمندان یادآور آن نباشند و (بقره-247)دربارۀ طالوت فرماید:" براستی خدا او را بر شما برگزیدو افزونی در علم و جسم داد،خدا به هر که خواهد ملکش را بدهد،خدا واسع و داناست ، دربارۀ پیغمبر خود فرمود(نساء113)کتاب و حکمت را بر تو فرو فرستاد و آنچه نمی دانستی تعلیمت داد و فضل خدا بر تو بزرگ است ، و دربارۀ خاندانش که از آل ابراهیم هستند فرمود(نساء-54) آیا حسد برند به مردم در آنچه خدا از فضل خود به آنها داده محققاٌعطا کردیم به آل ابراهیم کتاب و حکمت را و به آنها بزرگی دادیم (55)برخی بدان ایمان داشته و برخی نداشته ، دوزخ آتشی افروخته به قدر کفایت دارد .براستی چون خدا بنده ای را برای اصلاح کار بندگان خود انتخاب کند به او شرح صدر عطا کند و در دلش چشمه های حکمت و فرزانگی بجوشاند و دانش خود را از راه الهام به او آموزد که در پاسخ هیچ سوالی و پرسشی در نماند و از حق و حقیقت سرگردان نشود ، زیرا از طرف خداوند معصوم است و مشمول کمک و تأیید اوست از خطا و لغزش و برخوردناصواب در امان است ، خدااو را بدین صفات اختصاص داده تا حجت بالغه بر هر کدام از خلقش باشد که او را درک کند ، این فضل الهی است که به هر که خواهد عطا کند و خدا صاحب فضل بزرگی است آیا بشر قادر است که چنین امامی انتخاب کند یا منتخب آنها دارای چنین صفاتی بوده که آن را پیش انداخته اند به حق خانه خدا که تعدی کردند و قرآن را پشت سر انداختند ، مثل اینکه مطلب را نمی دانند ، هدایت و شفا در کتاب خداست که پشت بدان دادند و پیرو هوای خود شدند و خدا آنها را نکوهید و دشمن داشت و بدبخت ساخت و فرمود(قصص-50)کیست گمراه تر از آنکه پیرو هوس خویش است ، بی رهبری از جانب خدا، براستی خدا مردم ستمکار را هدایت نمی کند ،فرمود(غافر-35)بزرگ است در دشمنی نزد خدا و آنها که گرویدند ، همچنان خدا بر دل هر متکبر جباری مهر زند و صلی الله علی محمد و آله و سلم تسلیماٌ کثیرا.
الحمدلله قاسم الجبارین مبیر الظالمین مدرک الهاربین نکال الظالمین صریخ المستصرخین و صلی الله علی محمد عبده و رسوله و علی علیّ امیرالمومنین و وصی رسول رب العالمین وعلی سبطی الرحمة و امامی الهدی الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة و صلی الله علی ائمة المسلمین لا سیّما ولی الله الاعظم القائم المؤمل و العدل المنتظر المنتقم لظالمی آل الله ، آل رسوله ولعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین .
اول ماه صفر اهل بیت عصمت و طهارت را وارد شام کردند و ساعتها پشت دروازۀ ساعات که بعدا به این نام نامیده شد نگه داشته تا شهررا آئین بسته و دل اهل بیت را بیشتر شکسته و در این روزمنهوس ستمهایی بر اهل بیت ابا عبدالله علیه السلام روا داشتند که هیچ صاحب وجدانی نیست که بشنود و متأثر نگردد.
جمعی که پاس محملشان داشت جیرئیل
گشتند بی عماری و محمل، شتر سوار
زین قصه سربه چاک گریبان کروبیان
درزیر بارغصهقدقدسیان خم است
سهل ساعدی که بعضی از آن مصائب را ناظر بوده و نقل کرده یکی از آنها ورود جانگداز اهل بیت به شام شوم است که مرحوم طریحی در منتخب و مرحوم بحرانی در مدینة المعاجز آورده وصاحب معالی السبطین هم از منتخب نقل کرده لکن هم مترجم مدینة المعاجز و هم مترجم معالی السبطین در ترجمه خیانت کرده و بعضی از جاهای حساس و مهم و معجزات سر مقدس را در ترجمه نیاورده و حذف نموده اند فلذا حقیر نقل طریحی را کاملا ترجمه نموده تا قطره ای از اقیانوس ظلم بنی امیه لعنة الله علیهم اجمعین بر فارسی زبانان آشکار گردد و در اقامۀ عزای حضرت سیدالشهداء روحی و ارواح العالمین لتراب مرقده فداه کوتاهی نکنند که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة و آنان که با گریه و عزاداری حضرتش مخالفت می کنند دشمن اسلام و شیعه هستند و عاملین یهود می باشند .
متن روایت سهل ساعدی
روى بعض نقلة الاخبار : عن سهل بن سعد الشهرزوري قال : خرجت من شهرزور ، اريد بيت المقدس ، فصادف خروجي أيام قتل الحسين - عليه السلام - ، فدخلت الشام ، فرأيت الابواب [ مفتحة ]والدكاكين مغلقة ، والخيل مسرجة ، والاعلام منشورة ، والرايات مشهورة ، والناس أفواجا قد امتلات منهم السكك والاسواق ، وهم في أحسن زينة يفرحون ويضحكون . فقلت لبعضهم : أظن حدث لكم عيد لا نعرفه ؟ قالوا : لا . قلت : فما بال الناس كافة فرحين مسرورين ؟ فقالوا : أغريب أنت أم لا عهد لك بالبلد ؟ قلت : نعم فماذا ؟ قالوا : فتح لامير المفسدين فتح عظيم . قلت : وما هذا الفتح ؟ قالوا : خرج عليه في أرض العراق خارجي ، فقتله ، والمنة لله تعالى ، وله الحمد . قلت : ومن هذا الخارجي ؟ قالوا : الحسين بن علي بن أبي طالب . * ( هامش ) * = أغضبنه - صلى الله عليه وآله - وبعضهن خرجن على وصيه - صلوات الله عليه - . ( 1 ) من منتخب الطريحي . ( * ) / صفحة 131 / قلت : الحسين بن فاطمة بنت رسول الله - صلى الله عليه وآله - ؟ قالوا : نعم . قلت : إنا لله وإنا إليه راجعون ، وان هذا الفرح والزينة لقتل ابن بنت نبيكم ، أو ما كفاكم قتله حتى سميتموه خارجيا ؟ ! فقالوا : يا هذا أمسك عن هذا الكلام ، واحفظ نفسك ، فإنه ما من أحد يذكر الحسين بخير ، إلا ضربت عنقه . فسكت عنهم باكيا حزينا ، فرأيت بابا عظيما ، قد دخلت فيه الاعلام والطبول ، فقالوا : الرأس يدخل من هذا الباب ، فوقفت هناك وكلما تقدموا بالرأس كان أشد لفرحهم ، وارتفعت أصواتهم ، وإذا برأس الحسين - عليه السلام - ، والنور يسطع من فيه ، كنور رسول الله - صلى الله عليه وآله - ، فلطمت على وجهي ، وقطعت أطماري ، وعلا بكائي ونحيبي ، وقلت : واحزناه للابدان البالية النازحة عن الاوطان ، المدفونة بلا أكفان ، واحزناه على الخد التريب ، والشيب الخضيب . يا رسول الله ليت عينيك ترى رأس الحسين في دمشق ، يطاف به [ في ]الاسواق ، وبناتك مشهورات على النياق ، مشققات الذيول والازياق ، ينظر إليهن شرار الفساق ، أين علي بن أبي طالب - عليه السلام - يراكم على هذا الحال ؟ ثم بكيت وبكى لبكائي كل من سمع منهم صوتي وأكثرهم لا يفطنون لكثرة الغلبة وشدة فرحهم ، واشتغالهم بسرورهم ، وارتفاع أصواتهم ، وإذا بنسوة على أقتاب الجمال بغير وطاء ، ولا ستر ، وقائلة * ( هامش ) من المنتخب/ صفحة 132 / منهن تقول : وامحمداه ، واعلياه ، واحسناه ، واحسيناه ، لو رأيتم ما حل بنا من الاعداء . يا رسول الله بناتك اسارى كأنهن بعض اليهود والنصارى ، وهي تنوح بصوت شجي يقرع القلوب على الرضيع [ الصغير وعلى ] الشيخ الكبير ، وعلى المذبوح من القفا ، ومهتوك الخباء العريان بلا رداء ، واحزناه لما نالنا أهل البيت ، فعند الله نحتسب مصيبتنا . قال : فتعلقت بقائمة المحمل ، وناديت بأعلى الصوت : السلام عليكم يا آل بيت محمد ورحمة الله وبركاته ، وقد عرفت أنها ام كلثوم بنت علي ، فقالت : من أنت أيها الرجل الذي لم يسلم علينا أحد غيرك مثل سلامك منذ قتل أخي وسيدي الحسين - عليه السلام - ؟ فقلت لها : يا سيدتي أنا رجل من شهرزور ، اسمي سهل ، رأيت جدك [ محمد ] المصطفى - صلى الله عليه وآله - . قالت : يا سهل ألا ترى ما صنع بنا ؟ أما والله لو عشنا في زمان لم ير محمدا ، ما صنع بنا أهله بعض هذا ، قتل والله أخي وسيدي [ الحسين ] وسبينا كما تسبى العبيد والاماء ، وحملنا على الاقتاب بغير وطاء ولا ستر كما ترى . فقلت : يا سيدتي يعز والله على جدك وأبيك وامك وأخيك سبط نبي الهدى . فقالت : يا سهل اشفع لنا عند صاحب المحمل ، أن يتقدم بالرأس * ( هامش ) من المنتخبكذا في المنتخب ، وفي الاصل : بقاعه . من المنتخب / صفحة 133 / من بين المحامل ليشتغل الناظر عنا بها ، فقد خزينا من كثرة النظر إلينا . فقلت : حبا وكرامة ، ثم تقدمت إليه وسألته بالله وبالغت معه ، فانتهرني ولم يفعل . قال سهل : وكان معي رفيق نصراني ، يريد بيت المقدس وهو متقلد سيفا تحت ثيابه ، فكشف الله عن بصره فسمع رأس الحسين ، وهو يقرأ القرآن ويقول : ( ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون ) الاية ، فأدركته السعادة ، وقال : أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له ، وأن محمدا عبده و رسوله . ثم انتضى سيفه ، وشد به على القوم ، وهو يبكي وجعل يضرب. ثم انتضى سيفه ، وشد به على القوم ، وهو يبكي وجعل يضرب فيهم فقتل منهم جماعة كثيرة ، ثم تكاثروا عليه فقتلوه - رحمه الله - ، فقالت ام كلثوم : ما هذه الضجة ؟ فحكيت لها الحكاية ، وقالت : واعجباه ، النصارى يحتشمون لدين الاسلام ، وامه محمد الذين يزعمون انهم على دين محمد ، يقتلون أولاده ويسبون حريمه ، ولكن العاقبة للمتقين ( وما ظلمونا ولكن كانوا أنفسهم يظلمون )
مدينة المعاجز - للسيد هاشم البحراني ج 4ص 130 :
المنتخب للفخرالدین طریحی ص 283
روایت شده ازسهل بن سعید شهرزوری که گفت : به قصدبیت المقدس از شهرزوری بیرون آمدم پس خروج من با ایام شهادت حضرتامام حسین علیه السلام مصادف گردید.پس وارد شام شدم دیدم درها باز و دکانها بسته و اسبها زین کرده و کوچه و بازارها پر شده بود وآنان در حالی که نیکوترین زینت و زیور داشتند شادی می کردند و می خندیدند پس به بعضی از آنان گفتم : گمان می کنم برای شما عیدی رخ داده که من آن را نمی شناسم گفتند :خیر گفتم : پس مردم را چه شده همگی شادمان و مسرورند پس گفتند: آیا غریبی یا تو را به شهر شناختی نیست؟گفتم : بله پس گفتند: برای امیر مفسدین فتح عظیمی رخ داده است گفتم: این چه پیروزی است؟ گفتند:یک خارجی در سرزمین عراق بر او خروج کرده پس او راکشته ، منت خدای را و حمد او را.گفتم: این خارجی کیست ؟ گفتند: حسین بن علی بن ابیطالبگفتم : حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا؟ گفتند: آری گفتم: انا لله وانا الیه راجعون این شادی و زینت برای کشتن پسر دختر پیغمبر شما رابس نبوده تا اینکه او را خارجی هم نامیده اید؟پس گفتند: این چه سخنی است خودداری کن از این کلام وجانت را حفظ کن پس براستی که نیست احدی که یاد کند حسین علیه السلام را به خیر و نیکی مگر اینکه گردنش زده می شود ، پس ساکت شدم در حالی که محزون بودم و گریه می کردم پس دیدم دری بزرگ که بیرقها و طبلها از آن داخل شدند پس گفتند:سر از این در وارد می شودپس آنجا ایستادم و هر چهبه سر نزدیکتر می شدند شادی آنان بیشتر و صدای خود را بلندتر می کردند .ناگهان سر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام ظاهر شد در حالی که نوری مانند نور رسول خدا صلی الله علیه وآله از دهان حضرتش می درخشید پس به صورتم سیلی زدم و لباسهایم را پاره کردم و گریه وصدایم را بلند نمودم و گفتم:وا اندوها! ای اندوه بر بدنهای برهنۀ دور از سرها بدون کفن دفن شده.وااندوها!برگونة خاک آلوده ومحاسن خضاب شدهای رسول خداای کاش سر حسین علیه السلام را می دیدی در دمشق در بازارها می گردانند و دختران تو بر شتران مقابل دیده ها جامه و گریبانها چاک ، بدترین فاسقان آنان را تماشا می کنندکجاست ؟علی بن ابیطالب علیهما السلام شما را بر این حال ببیند پس گریه کردم و هرکس صدای مرا می شنید از گریة من می گریست و بسیاری از آنان بخاطر کثرتشان و شدّت خوشحالی و سرگرم بودن به شادمانی و بلندی صداها به من توجه نداشتند .ناگاه دیدم زنانی بر شتران بدون پوشش و یکی از آنان می گفت : وامحمدا ، واعلیا، واحسنااگر می دیدید از دشمنان بر ما چه وارد آمد ، ای رسول خدا دختران تو در بند اسارت مثل اینکه آنان پاره ای از اسرای یهودو نصارا می باشند و آن زن با صوتی غمناک که دلها را مجروح می ساخت مویه می کرد بر طفل شیرخوار و بر آقای بزرگ ،آن سر بریدۀ از قفا و خیمه وخرگاه دریده وآن برهنة بدون رداء واحزناه وا اندوها برآن چیزی که بر ما اهل بیت وارد آمد پس نزد خداوند رنج و سختی خود را می شمریم سهل گفت:پس به ستون آن محمل چنگ زدم و به بلندترین صدا آواز سر دادم : السلام علیکم یا آل بیت محمد و رحمة الله و برکاتهو بدرستی شناختم اینکه آن زن حضرت ام کلثوم دختر علی علیه السلام است پس فرمود: تو کیستی ای مردی که سلام نمی کند بر ما احدی غیر از تو از زمانی که کشته شد برادر و آقایم حسین علیه السلام؟ پس گفتم ای سرور من : من مردی هستم از شهرزور اسم من سهل است جدّ شما محمد مصطفی صلی الله علیه وآله را دیده ام فرمود:ای سهل آیا نمی بینی بر ما چه وارد آمدهبه خدا قسم اگر ما در زمانی زندگی می کردیم که محمد صلی الله علیه و آله دیده نشده بود اهل زمان پاره ای از این رفتار را هم به ما روا نمی داشتند .کشته شد والله برادرم و آقایم حسین و اسیر شدیم همانگونه که بندگان و کنیزان اسیر می شوند و ما را بر شتران سوار کردند بدون پوشش و پرده ای همچنان که می بینیپس گفتم : ای سرور من خداوند بر جدّ شما و پدر و مادر و برادر شما سبط پیغمبر هدایت عزت می دهدپس فرمود : ای سهل نزد صاحب این محمل برای ما درخواست کن تا اینکه سرها را پیش ببرد تا تماشاچیان از ما روی تابیده به سرها سرگرم گردند براستی از کثرت نگاه بسوی ما محزون هستیم پس گفتم : از دوستی و بزرگی ،پس بسوی صاحب محمل پیش رفتم و از او درخواست کردم و به خدا او را قسم دادم و پافشاری نمودم . بر من بانک زد و انجام نداد. سهل گفت: مرا رفیقی نصرانی همراه بود که ارادۀ بیت المقدس کرده بود او شمشیری زیر لباسش حمایلداشت پس خداوند از چشم او پرده برگرفت پس شنید که سر مقدّس امام حسین علیه السلام قران می خواند و می گوید:"و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون"پس براستی سعادت را دریافت پس گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحدۀ لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله سپس شمشیر خود بیرون کشید و برآن قوم حمله کرد و گریه میکرد و بین آنها شمشیر میزد پس جماعت بسیاری از آنان را کشت سپس بر او چیرهگشتند و او را کشتند رحمت خدا بر او باد پسام کلثوم فرمود :این سرو صدا برای چه بود پس برای او نقل کردم پس فرمود : واعجبا نصرانیان دین اسلام را حرمت می نهند و امت محمد صلی الله علیه و آله آنان که می پندارند که بر دین محمد صلی الله علیه وآله هستند فرزندان حضرتش را می کشند و ناموسش را اسیر می کنند "ولکن العاقبة للمتقین و ما ظلمنا و لکن کانوا یظلمون"
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک .
الحمد لولیه والشکرعلی انعامه سیما نعمت نبیه وواسطة فیضه رحمة للعالمین وخاتم المرسلین المصطفی الامجد والمحمود الاحمد ابی القاسم محمد و علی حبیبه و وصیه امیرالمومنین و امام المتقین و علی خاتم اوصیائه الذی بیمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الارض والسماءو اللعن علی اعدائهم الی یوم البقاء
پس ازواقعۀ جانگداز عاشورا و شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام عجائب وغرائبی درعالم رخ داد که قبل و بعدی نداشته ونخواهد داشت بعضی از آنها درتواریخ آمده و بعضی دیگر را که جزاهل معرفت برآن واقف نیستند در روایات صادره از آل عصمت بدانها اشاره شده از جمله روایات روایتی است که ابن بابویه در کامل الزیارة مسندا از مولای ما حضرت صادق علیه السلام آورده که فرمودند :لما مضی ابوعبدالله الحسین بن علی علیه السلام بکی علیه ما خلق الله الا ثلاثة اشیاء البصره و دمشق و آل عثمان یعنی آنچهپروردگار خلق کرده برحضرت ابا عبدالله الحسین گریستند مگرسه چیز بصره و دمشق وآل عثمان و درروایت میثم تمّارآمده که مولای ماامیرالمومنین علیه السلام فرمودند که این امت میشومه می کشند فرزند پیغمبرخود را درعاشورا و محرم و آن روزرا آن بت پرستان به جهت خود روز برکت قرار می هند و بدرستیکه برآن مظلوم هرچیزی می گرید حتی وحوش بیابانها وماهیان دردریا و پرندگان درآسمان و می گرید براوخورشید و ماه و ستارگان و آسمان و زمین ومومنین ازانس وجن وجمیع ملائکۀ آسمانها و زمینها ورضوان و مالک و حملۀ عرش و آسمان خون می بارد و خاکستر.
اگر چه امثال این روایات اهل بینش وعشق را کفایت می کند و اگربالاتر روند خود به رأی العین می بینند زیرا واقعۀ کربلا یک حادثه واتفاق نیست یک حقیقت و واقعیت عشقی است و درخور هر فهم وادراکی نیست به قول حافظ :
اما بعضی ازاهل علم وعرفان کمی ازاسرار این وقایع را درکتب خویش ذکرکرده اندازجمله عالم خبیر وعارف بصیر آیة الله محمدعلی برغانی درجلد ششم ریاض الاحزان که نام آن رااسرارالعارفین نهاده بیان فرموده و این کتاب گرانقدر هنوز بطبع نرسیده و ما عکس نسخۀ خطی آن را از کتابخانۀ مجلس بدست آوردیم وقسمتی ازآن را آوردیم تا نمی ازیم دریای عظمت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) برای اهلش آشکارگردد هرکس که دریافت خوشا به سعادتش وهر کس ازاین فهم محروم ماند از خود حضرت سیدالشهداء علیه السلام بخواهد تاحلاوت این اسرار رابه او بچشانند
درره عشق نشد کس به یقین محرم رازهر کسی برحسب فهم ، گمانی دارد
عقل چو من قطره ایست مانده زدریا جدا
چندکندقطره ایفهمز دریایعشق
مگرچشم ازغرض پوشی به کوش این نکته بنیوشی
پیفهمسخنکوشینهدربیهودهگوئی
بیان مرحوم برغانی از کتاب اسرارالعارفین او
سرّ اینکه جمیع موجودات درمصیبت آنحضرت گریستند وگریانند همچنانکه ازاین روایات ظاهرشد واخبارمتواتره براین ناطق است بدانکه چون محمد وآل محمد صلی الله علیه وآله واسطۀ خلق جمیع عوالم وسبب نزول برکت ورحمت ازجانب خلاّق عالم می باشند واین معنی خودظاهراست زیرا که مقصودازآفرینش عالم ایجاد ایشان بود واول چیزی که خلق شده نورمحمدی (ص)بود و جمیع ماسوی ازپرتوشعاع نورایشان خلق شدند و رحمت خداوند اعلی نازل نمی شود مگربرایشان و از ایشانبه خلق می رسد واگر ایشان نبودند باران نازل نمی شد وگیاه نمی روئید وآفتاب وماه روشنی نمی داد و آسمان برنمی بود (به زیارت جامعۀ کبیرمراجعه شود) بلکه ایشانند مظاهر اسماء الهی و وجود عالم به اسم اعظم است .
چنانچه گفته شده ( بنی الوجود علی الاسم الاعظم فاذا حرّک حرّک جمیع العالم ) وچون اسم اعظم حرکت نماید تمام عالم حرکت نماید و حسین بن علی علیهما السلام مظهر اسم اعظم است (اللهم انی اسئلکباسمک الذی اشرقت به السموات و الارض و باسمک الذییصلحبهالاولون والاخرون ) به نورایشان بودکه آسمان وزمین ازمَکمَن خفاء به عالم وجود وشهود آمد و از نور ایشان عالم روشن شد و ایشانند صلاح اولین وآخرین و به اصلاح نیامد امراولین و آخرین مگر به ایشان ، ایشانند رحمت واسعۀ الهی که هرچیزی را فراگرفته و ایشانند کلمات تامّۀ الهی (فما آیة لله اکبرمنهم فهم آیة من دونها کل آیة وما نعمة الاوهم اولیائها فهم نعمة منها اتت کل نعمة لهم خلق الله العوالم کلها و حکمهمفیها بها من خلیفة سری سرّهم فی الکائنات جمیعها فمن سرهم لم یخل مثقال ذرة )لمولفه :
کیست گویمتاشناسندش تمام عالمینسید سردارمظلومان شه خوبانحسین
بل سرّایشان است که درجمیع کائنات جاریست که ذره ای ازذرات عالم خالی نیست از سرّ ایشان وازاینجامعلوم می شود که تأثیر مصیبت سیدالشهداء درنباتات وجمادات و سموات وارضین ظاهر وهویدا شد بلکه بقای آسمان وزمین دراین مصیبت کبری بعید است آری چون حکمت کامل الهیّت تعلق نیافته بود به انهدام عالم ،وخلیفۀ او وفرزندش نیزدرعالم بودند عالم منهدم نگردید .
لکن اگرچه منهدم نشد اما به جهت آن یک آشوبی درعالم برپاشد که بالمرة روی به انهدام آورد کوهها از هم پاشید ودریاها بجوش آمد آفتاب وماه سیاه شدند آسمان خون بارید وخاکسترفروریخت وزمین خون ازاو جوشید هرسنگی وکلوخی که اززمین حرکت میدادند خون تازه اززیر آن می جوشید آری کم مصیبت نبود انبیاء تاب شنیدن آن رانداشتند.حضرت آدم چون مصیبت آنحضرت راشنید مانند زن فرزند مرده گریست حضرت نوح چون ازآن واقعه مطلع شد نوحه گرشد مانندعزاداران وحضرت ابراهیم راچون درسیرملکوت آسمانها برانوارقادسۀ خمسه نظرافتاد سوال نمودفرمودند:که نورمحمد بن عبدالله (ص) است ودختراو و اوصیای اوست عرض کرد سبب چیست که درنظرنمودن به چهارنورمسرورمی شوم وچون نظر می کنم به نورپنجمی دلم مهموم وسینه ام مغموم می گردد جواب شنید به قدری از ظلمها وستمها یی که به نورمقدس وجسد اقدس آن سرور واقع خواهد شد در زمین کربلا محزون وغمناک گردید و زندگی بر او تلخ شد ( مولف یک یک نحوۀ گریستن انبیاء رانقل می کند و ما خوفا للاطاله از نقل آن صرفنظر نمودیم سپس می گوید :)
باری همۀ عالم ازآسمانها و زمینها وعرش وکرسی ولوح وقلم ونون وبهشت و دوزخ و حورالعین وغلمان ورضوان ومالک و ریح و طمطام وثری وتحت الثری وعقل وروح ونفس وطبیعت وماده ومثال وجسم وجسد وآنچه شنیده و دیده شود وآنچه دیده وشنیده نشود همه از جهت خوش آمد محمدبن عبدالله (ص) که عقل کل وکل عقل و قطب الاقطاب است وازجهت بزرگی بلیۀ فرزندش گریستند بلکه هر گریستنی بحقی مآل آن به گریۀ آنحضرت است و هرسنگی که ازهرکوهی می افتد ازغم آنحضرت است وگریۀ هرطفلی درگاهواره ای ازغم والم آن حضرت است هرمرغی که برلب هربامی یا هرشاخساری صیحه می زند ازمصیبت آنحضرت است زردی و خزان درختان از غم آنحضرت است وشکست هردیواری از ماتم آنحضرت است سرخی آسمان از غم آنحضرت است و موج دریاها از غم اوست و غبار صحرا ها از اندوه اوست غرش رعد از حزن اوست بارش ابر گریۀ براوست حفیف اشجارازغم اوست ثوران ریاح درماتم اوست واین معنی اگرچه بعید است از اذهان لکن درنظر اهل بصیرت ومعرفت چنین است زیراکه جمیع ممکنات بواسطۀ ایشان خلعت وجود پوشیدند و جملگی عکس ازشعاع ایشانند ونزول رحمت بواسطۀ ایشان واگربلیه ای روی داده است و فرموده اند که نحن محال مشیت الله چون محل مشیت الهی متأثر گردد هرچیزی متأثرشود لکن منافقین از ایشان نیستنداگرچه وجودایشان نیز به سبب وجودپیغمبر وآل اوست لکن از قبیل ظلّ است که ظلّ از آفتاب نیست بلکه از جدار است اگر چه ظهورش از آفتاب است به خلاف شیعیان که از ایشانند مثل شعاع که از شمس است وبدیهی است که تیرگی شمس یک تیرگی شعاع است وصفای آن صفای شعاع و نظر به اینکه حسین بن علی علیهما السلام مظهر خضوع وخشوع است پس هر خضوعی وخشوعی که در عالم امکان می باشد به جهت خضوع اوست و بواسطۀ آن است پس منافاتی نیست میان حدوث این آثارقبل از حادثۀ این بزرگوار واخبار نیز متفق است براینکه هر چیزی بر او گریست لکن گریۀ هرچیزی به حسب حال اوست محتشم :
گرچشم روزگاربراوفاش می گریست خون می گذشت ازسر ایوان کربلا
الحمد لوليه والشكر علي افضل انعامه وهي ولاية علي بن ابيطا لب صلوات الله عليهما والصلوة علي اشرف انبيائه وخيرة خلقه نبينااحمد اباالقاسم محمدصلي الله عليه وآله و سلم واللعن علي اعدائهم الي يوم القيامة .
مطلب ذيل پيرامون طي و پيمودن زمان ومكان نزد كاملين واصلين الي الله مي باشد كه فرد اكمل آنان ائمۀ اطهار عليهم السلام مي باشند اين بحث از غوامض و مشكلاتمي باشد وكمتر قلمي پيدا مي شود كه در بيانش نلغزيده و حق مطلب را اداء كرده باشد اما حكيمي كه از عهدۀ اين بحث برآمده و در نهايت شيوايي و متقني اين بحث را به رشتۀ تحرير درآورده مرحوم مغفور آيت حق و حكيم مطلق عالم رباني وعارف صمداني استادالحكماء والمتأ لهين حضرت آيت الله آقا ميرزا مهدي آشتياني رضوان الله تعالي عليه مي باشد كه در تعليقۀ رشيقۀ خود برمنظومۀ منطق حكيم الهي مرحوم حاج ملا هادي سبزواري ملامت كنند گان كج فهم را كالعدم انگاشته و نقاب از چهرۀ شاهد مطلب برداشته آنگونه كه هر كس بدان نظراندازد و دريابد دل به آن بازد وچون درآن تامل نمايد به نشاط آيد اين بود كه كمترين را به طمع انداخته تا با بضاعت مزجاة به ترجمۀ آن پرداخته به اميدي كه بيشتري را بهره آيد و نور معرفت برقلوبشان تابد و هر كس به قدر فهم خود دريابد كه امام كيست ومعني امام زما ن چيست .
لازم به ذكر است كه مطلب بسيار دقيق و علمي وعرفاني مي باشد واحتياج به تكرار وتامل بسيار دارد و فهمش براي افرادي كه آشنايي با مباحث عرفاني ندارند مشكل مي باشد تا حمل بر چيز ديگر نشود . اللهم عجل لوليك الفرج
ترجمۀ بيان مرحوم آشتياني
بدان كه برهنگان از لباس بشريّت و تار وپود ناسوتيتو خارج شدگان از وابستگي هاي طبيعت و پوسته هاي مادي و پنهان شدگان در انوار لاهوت و جبروت و تابشهاي محلهاي حضرت ملكوت به خاطر قرارداشتن آنان بر عرش رحمن و تنهايي نزد خداوند اقتدار و نشستن آنان بر كرسي منزلت و بزرگي و عظمت ، و پاكي از نيست وهست شدن و شب را ماندن نزد ربّ خويش آنكه اوست وجود محض و منزه از جميع بندها و حدود است و تحقق پيدا كردن ايشان به وجود حقّاني و هستي رباني صمداني در حالي كه به بندهاي جسمهاي مادي و موجودات طبيعي گرفتار نشده اند و به نو شدنهاي زمان و مكان و جهت ها و اوضاع عالم محكوم نگرديده اند بلكه جسمهايشان مطهر و بدنهاي آنان بلند مرتبه است به خاطر همسايگي جسم آنان بلكه اتحاد جسمشان با ارواح كليّۀ آنان عين روح و نور پروردگار گرديده است و آسمانها به دست راست ايشان كه دست راست خداوند است پيچيده شده به
موجب " انّ الذين يبايعونك انمّا يبايعون الله" (اي رسول مومناني كه در حديبيه باتو بيعت كردند به حقيقت با خدا بيعت كردند )سورۀ فتح آيۀ 10
و "ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي " ( توتير نيفكندي زماني كه تير انداختي لكن خداوند تير افكند)سورۀ انفال آيۀ 17
عالم امروز عالم خلق و آفرينش ملك و ملكوت فرو گرفته و گرد آمده دركلمات وجودات ايشان است وجوداتي كه آنان كلمات الله هستند همچنين كه مولوي معنوي گفته:
بس بزرگان گفته اند ني از گزاف جسم پاكان عين جان افتاد صاف
گفتشان و نقششان و نفسشان جمله جان مطلق آمد بي نشان
جان دشمن دارشان جسمست صرف چون زيزدان نزداواسمست صرف
اين به خاك اندرشد وگل خاك شد وين نمك اندرشد وگل پاك شد
پس به اين جهت ( كه جسم آنان با روحشان متحد و عين روح پروردگار گرديده كه بيان شد )
ايشان با بودنشان در لباسهائي از جنس بدنهاي ناسوتي كه بيرون كشيده و ترك كرده اند آن بدنها را قادر هستند از ظاهر شدن درهرمكان و جهت درهمان زماني كه در مكان ديگرو جهت ديگر مي باشند به صورت يكسان يا به صورت مختلف وهمچنين قادرند از انجام كارهاي زماني مثل طي كردن مسافتهاي دور و ايجاد حركات و كارهاي بسيار در زمان اندك بلكه يكباره همچنين كه سيد انبياءصلي الله عليه و آله بالا رفت بسوي آسمانهاي رفيع ومقام قاب قوسين او ادني در يك لحظه و بازگشت از آن بسوي زمين پست و همچنين حضرتش ازپشت سر نيز مشاهده مي كرد همانگونه كه از مقابل مي ديد و پيكرش را سايه نبود و همچنين قادرند در اين عالم تا آخر دنيا باقي بمانند و همچنين توانا هستند اصل اشياء را وارو كنند و برگردانند و در هوا راه بروند و بميرانند و زنده كنند و غير از اينها كارهاي ديگر از معجزات انبياء و كرامات اولياء و بالجمله نسبت عالم كبير به ارواح كليۀ ايشان همانند نسبت بدنهاي شخصيه است به نفوس جزئيه پس براي ايشان است كه به هرگونه بخواهند در اين عالم كبير تصرف نمايند و اگر براي تصوير كيفيت طي زمان و مكان براي اين بزرگان وجوه ديگري در كتب ذكر شده و در السنه مشهور است لكن اين وجه دقيقتر و محكمتر اضافه براينكه وجه بيان شده در هر موجودي كه در طول موجود ديگر مي باشد جريان دارد پس بدرستي وجود پائين تر با تمام احوالش و احكامش بدست وجود برتر پيچيده شده بلكه هر پائين نسبت به رفيع و عالي در طوليات و پيوسته ها مانند قطرۀ مركب است نسبت به درياي عظيم كه آن را ساحلي نيست پس چگونه تصور مي شود كه آن عالي به قيود سافلي مقيد شود و به احكام و حدود آن پايين محدود شود و از اين مطلب ظاهر مي شود سرّ آنچه روايت شده از ديدن پيغمبر اكرم (ص)جبرئيل را در حالي كه مشرق و مغرب را فرو گرفته بود چنانچه به اين مطلب اشاره كرده است مولوي معنوي در مثنوي :
چونكه كرد الحاح و بنمود اندكي هيئتي كه ، كُه شود زان اندكي
شهپري بگرفت شرق وغرب را از مهابت گشت بيهش مصطفي
علي الخصوص نسبت به انسان كامل كه او برترين بلند قدران است و به نهايت مجد و عظمت و معالي رسيده و اوست مظهر و محل ظهور قدرت تامّۀ الهيّه و مشيّت ازليّۀ وجودي در حاليكه روح القدس در بهشت كوچك از باغهاي نورسش مي چشيد همانگونه كه گفتهشده:
احمد ار بگشايد آن پرّ جليل تا ابد مدهوش ماند جبرئيل
اين است مقصود از طي و پيمودن زمان و مكان براي كاملين به حسب تصرفات ناسوتيه و ماديۀ ايشان و كارهاي ظاهري آنان و اما به حسب افعال باطنيه و ادراكات و تعقلات كليۀ آنان پس معني پيمودن زمان و مكان به حسب همان ادراكات و تعقلات كليه ، گرديدن ادراكات عقليه تماما دفعتاً بدون زمان و مكان به صورت مجردۀ كليۀ بسيطۀ وسيعۀ غير متعين و غير محدود مي باشد بلكه به هر صغير و كبير احاطه دارند و در بر دارندۀ هر تر و خشكي ونسبت به تمام افراد و مكانها و اوضاع و جهات يكسانند خالق بسط دادن ها و انجام دهندۀ معلولها هستند به خاطر اتصال درياهاي علوم ايشان به درياي عالم لاهوت و جايگاه بودن ايشان علم آفرينندۀ ملك والملكوت را . پس بدرستي نفس تا زماني كه در مرتبۀ خيال يا عقل بالقوه كه بسوي عقل بالفعل منقلب نمي باشد و پيش رونده بسوي حد عقل بالمستفاد و يكي شدن با عقل فعّال و فاني شدن در حق متعال نمي باشد ادراكات آن تدريجي و درجه درجه و زماني واندازه دار يا متعينۀ محدوده مي باشد و از پرده هاي طبيعت و اضافات مادي برهنه نمي باشد و زماني كه از اين حد تجاوز كرد و به حدي كه ذكر شد رسيد ادراكات عقليۀ نفس يكباره و هميشگي و ابدي مي گردد و به تمام افراداحاطه پيدا مي كند وتمام زمانها و اوضاع وجهات و جوانب ومكا نها در نقس پيچيده مي باشد
و صلي الله علي محمد و آله اجمعين واللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
این وبلاک در خدمت ولایت مطلقه امیرالمومنین علیه صلوات المصلین واهل البیت علیهم السلام می باشد و از هیچ خدمت اعتقادی مضایقه نکرده وهر محبی درخواستی اعم از روایت یا مطلب یا شعر درفضایل اهل بیت علیهم السلام نماید برای او ارسال خواهد شد اگر مختصر یا جهت شخصی دارد و الا در وبلاک قرار خواهد گرفت