بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله قاسم الجبارین مبیر الظالمین مدرک الهاربین نکال الظالمین صریخ المستصرخین و صلی الله علی محمد عبده و رسوله و علی علیّ امیرالمومنین و وصی رسول رب العالمین وعلی سبطی الرحمة و امامی الهدی الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة و صلی الله علی ائمة المسلمین لا سیّما ولی الله الاعظم القائم المؤمل و العدل المنتظر المنتقم لظالمی آل الله ، آل رسوله ولعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین .
اول ماه صفر اهل بیت عصمت و طهارت را وارد شام کردند و ساعتها پشت دروازۀ ساعات که بعدا به این نام نامیده شد نگه داشته تا شهررا آئین بسته و دل اهل بیت را بیشتر شکسته و در این روزمنهوس ستمهایی بر اهل بیت ابا عبدالله علیه السلام روا داشتند که هیچ صاحب وجدانی نیست که بشنود و متأثر نگردد.
جمعی که پاس محملشان داشت جیرئیل
گشتند بی عماری و محمل، شتر سوار
زین قصه سربه چاک گریبان کروبیان
درزیر بارغصه قد قدسیان خم است
سهل ساعدی که بعضی از آن مصائب را ناظر بوده و نقل کرده یکی از آنها ورود جانگداز اهل بیت به شام شوم است که مرحوم طریحی در منتخب و مرحوم بحرانی در مدینة المعاجز آورده وصاحب معالی السبطین هم از منتخب نقل کرده لکن هم مترجم مدینة المعاجز و هم مترجم معالی السبطین در ترجمه خیانت کرده و بعضی از جاهای حساس و مهم و معجزات سر مقدس را در ترجمه نیاورده و حذف نموده اند فلذا حقیر نقل طریحی را کاملا ترجمه نموده تا قطره ای از اقیانوس ظلم بنی امیه لعنة الله علیهم اجمعین بر فارسی زبانان آشکار گردد و در اقامۀ عزای حضرت سیدالشهداء روحی و ارواح العالمین لتراب مرقده فداه کوتاهی نکنند که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة و آنان که با گریه و عزاداری حضرتش مخالفت می کنند دشمن اسلام و شیعه هستند و عاملین یهود می باشند .
متن روایت سهل ساعدی
روى بعض نقلة الاخبار : عن سهل بن سعد الشهرزوري قال : خرجت من شهرزور ، اريد بيت المقدس ، فصادف خروجي أيام قتل الحسين - عليه السلام - ، فدخلت الشام ، فرأيت الابواب [ مفتحة ] والدكاكين مغلقة ، والخيل مسرجة ، والاعلام منشورة ، والرايات مشهورة ، والناس أفواجا قد امتلات منهم السكك والاسواق ، وهم في أحسن زينة يفرحون ويضحكون . فقلت لبعضهم : أظن حدث لكم عيد لا نعرفه ؟ قالوا : لا . قلت : فما بال الناس كافة فرحين مسرورين ؟ فقالوا : أغريب أنت أم لا عهد لك بالبلد ؟ قلت : نعم فماذا ؟ قالوا : فتح لامير المفسدين فتح عظيم . قلت : وما هذا الفتح ؟ قالوا : خرج عليه في أرض العراق خارجي ، فقتله ، والمنة لله تعالى ، وله الحمد . قلت : ومن هذا الخارجي ؟ قالوا : الحسين بن علي بن أبي طالب . * ( هامش ) * = أغضبنه - صلى الله عليه وآله - وبعضهن خرجن على وصيه - صلوات الله عليه - . ( 1 ) من منتخب الطريحي . ( * ) / صفحة 131 / قلت : الحسين بن فاطمة بنت رسول الله - صلى الله عليه وآله - ؟ قالوا : نعم . قلت : إنا لله وإنا إليه راجعون ، وان هذا الفرح والزينة لقتل ابن بنت نبيكم ، أو ما كفاكم قتله حتى سميتموه خارجيا ؟ ! فقالوا : يا هذا أمسك عن هذا الكلام ، واحفظ نفسك ، فإنه ما من أحد يذكر الحسين بخير ، إلا ضربت عنقه . فسكت عنهم باكيا حزينا ، فرأيت بابا عظيما ، قد دخلت فيه الاعلام والطبول ، فقالوا : الرأس يدخل من هذا الباب ، فوقفت هناك وكلما تقدموا بالرأس كان أشد لفرحهم ، وارتفعت أصواتهم ، وإذا برأس الحسين - عليه السلام - ، والنور يسطع من فيه ، كنور رسول الله - صلى الله عليه وآله - ، فلطمت على وجهي ، وقطعت أطماري ، وعلا بكائي ونحيبي ، وقلت : واحزناه للابدان البالية النازحة عن الاوطان ، المدفونة بلا أكفان ، واحزناه على الخد التريب ، والشيب الخضيب . يا رسول الله ليت عينيك ترى رأس الحسين في دمشق ، يطاف به [ في ] الاسواق ، وبناتك مشهورات على النياق ، مشققات الذيول والازياق ، ينظر إليهن شرار الفساق ، أين علي بن أبي طالب - عليه السلام - يراكم على هذا الحال ؟ ثم بكيت وبكى لبكائي كل من سمع منهم صوتي وأكثرهم لا يفطنون لكثرة الغلبة وشدة فرحهم ، واشتغالهم بسرورهم ، وارتفاع أصواتهم ، وإذا بنسوة على أقتاب الجمال بغير وطاء ، ولا ستر ، وقائلة * ( هامش ) من المنتخب / صفحة 132 / منهن تقول : وامحمداه ، واعلياه ، واحسناه ، واحسيناه ، لو رأيتم ما حل بنا من الاعداء . يا رسول الله بناتك اسارى كأنهن بعض اليهود والنصارى ، وهي تنوح بصوت شجي يقرع القلوب على الرضيع [ الصغير وعلى ] الشيخ الكبير ، وعلى المذبوح من القفا ، ومهتوك الخباء العريان بلا رداء ، واحزناه لما نالنا أهل البيت ، فعند الله نحتسب مصيبتنا . قال : فتعلقت بقائمة المحمل ، وناديت بأعلى الصوت : السلام عليكم يا آل بيت محمد ورحمة الله وبركاته ، وقد عرفت أنها ام كلثوم بنت علي ، فقالت : من أنت أيها الرجل الذي لم يسلم علينا أحد غيرك مثل سلامك منذ قتل أخي وسيدي الحسين - عليه السلام - ؟ فقلت لها : يا سيدتي أنا رجل من شهرزور ، اسمي سهل ، رأيت جدك [ محمد ] المصطفى - صلى الله عليه وآله - . قالت : يا سهل ألا ترى ما صنع بنا ؟ أما والله لو عشنا في زمان لم ير محمدا ، ما صنع بنا أهله بعض هذا ، قتل والله أخي وسيدي [ الحسين ] وسبينا كما تسبى العبيد والاماء ، وحملنا على الاقتاب بغير وطاء ولا ستر كما ترى . فقلت : يا سيدتي يعز والله على جدك وأبيك وامك وأخيك سبط نبي الهدى . فقالت : يا سهل اشفع لنا عند صاحب المحمل ، أن يتقدم بالرأس * ( هامش ) من المنتخب كذا في المنتخب ، وفي الاصل : بقاعه . من المنتخب / صفحة 133 / من بين المحامل ليشتغل الناظر عنا بها ، فقد خزينا من كثرة النظر إلينا . فقلت : حبا وكرامة ، ثم تقدمت إليه وسألته بالله وبالغت معه ، فانتهرني ولم يفعل . قال سهل : وكان معي رفيق نصراني ، يريد بيت المقدس وهو متقلد سيفا تحت ثيابه ، فكشف الله عن بصره فسمع رأس الحسين ، وهو يقرأ القرآن ويقول : ( ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون ) الاية ، فأدركته السعادة ، وقال : أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له ، وأن محمدا عبده و رسوله . ثم انتضى سيفه ، وشد به على القوم ، وهو يبكي وجعل يضرب . ثم انتضى سيفه ، وشد به على القوم ، وهو يبكي وجعل يضرب فيهم فقتل منهم جماعة كثيرة ، ثم تكاثروا عليه فقتلوه - رحمه الله - ، فقالت ام كلثوم : ما هذه الضجة ؟ فحكيت لها الحكاية ، وقالت : واعجباه ، النصارى يحتشمون لدين الاسلام ، وامه محمد الذين يزعمون انهم على دين محمد ، يقتلون أولاده ويسبون حريمه ، ولكن العاقبة للمتقين ( وما ظلمونا ولكن كانوا أنفسهم يظلمون )
مدينة المعاجز - للسيد هاشم البحراني ج 4 ص 130 :
المنتخب للفخرالدین طریحی ص 283
روایت شده ازسهل بن سعید شهرزوری که گفت : به قصدبیت المقدس از شهرزوری بیرون آمدم پس خروج من با ایام شهادت حضرت امام حسین علیه السلام مصادف گردید.پس وارد شام شدم دیدم درها باز و دکانها بسته و اسبها زین کرده و کوچه و بازارها پر شده بود وآنان در حالی که نیکوترین زینت و زیور داشتند شادی می کردند و می خندیدند پس به بعضی از آنان گفتم : گمان می کنم برای شما عیدی رخ داده که من آن را نمی شناسم گفتند :خیر گفتم : پس مردم را چه شده همگی شادمان و مسرورند پس گفتند: آیا غریبی یا تو را به شهر شناختی نیست؟گفتم : بله پس گفتند: برای امیر مفسدین فتح عظیمی رخ داده است گفتم: این چه پیروزی است؟ گفتند:یک خارجی در سرزمین عراق بر او خروج کرده پس او راکشته ، منت خدای را و حمد او را.گفتم: این خارجی کیست ؟ گفتند: حسین بن علی بن ابیطالب گفتم : حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا؟ گفتند: آری گفتم: انا لله وانا الیه راجعون این شادی و زینت برای کشتن پسر دختر پیغمبر شما را بس نبوده تا اینکه او را خارجی هم نامیده اید؟پس گفتند: این چه سخنی است خودداری کن از این کلام وجانت را حفظ کن پس براستی که نیست احدی که یاد کند حسین علیه السلام را به خیر و نیکی مگر اینکه گردنش زده می شود ، پس ساکت شدم در حالی که محزون بودم و گریه می کردم پس دیدم دری بزرگ که بیرقها و طبلها از آن داخل شدند پس گفتند:سر از این در وارد می شود پس آنجا ایستادم و هر چه به سر نزدیکتر می شدند شادی آنان بیشتر و صدای خود را بلندتر می کردند .ناگهان سر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام ظاهر شد در حالی که نوری مانند نور رسول خدا صلی الله علیه وآله از دهان حضرتش می درخشید پس به صورتم سیلی زدم و لباسهایم را پاره کردم و گریه وصدایم را بلند نمودم و گفتم:وا اندوها! ای اندوه بر بدنهای برهنۀ دور از سرها بدون کفن دفن شده .وااندوها!برگونة خاک آلوده ومحاسن خضاب شده ای رسول خدا ای کاش سر حسین علیه السلام را می دیدی در دمشق در بازارها می گردانند و دختران تو بر شتران مقابل دیده ها جامه و گریبانها چاک ، بدترین فاسقان آنان را تماشا می کنندکجاست ؟علی بن ابیطالب علیهما السلام شما را بر این حال ببیند پس گریه کردم و هرکس صدای مرا می شنید از گریة من می گریست و بسیاری از آنان بخاطر کثرتشان و شدّت خوشحالی و سرگرم بودن به شادمانی و بلندی صداها به من توجه نداشتند .ناگاه دیدم زنانی بر شتران بدون پوشش و یکی از آنان می گفت : وامحمدا ، واعلیا ، واحسنا اگر می دیدید از دشمنان بر ما چه وارد آمد ، ای رسول خدا دختران تو در بند اسارت مثل اینکه آنان پاره ای از اسرای یهود و نصارا می باشند و آن زن با صوتی غمناک که دلها را مجروح می ساخت مویه می کرد بر طفل شیرخوار و بر آقای بزرگ ،آن سر بریدۀ از قفا و خیمه وخرگاه دریده وآن برهنة بدون رداء واحزناه وا اندوها برآن چیزی که بر ما اهل بیت وارد آمد پس نزد خداوند رنج و سختی خود را می شمریم سهل گفت:پس به ستون آن محمل چنگ زدم و به بلندترین صدا آواز سر دادم : السلام علیکم یا آل بیت محمد و رحمة الله و برکاته و بدرستی شناختم اینکه آن زن حضرت ام کلثوم دختر علی علیه السلام است پس فرمود: تو کیستی ای مردی که سلام نمی کند بر ما احدی غیر از تو از زمانی که کشته شد برادر و آقایم حسین علیه السلام؟ پس گفتم ای سرور من : من مردی هستم از شهرزور اسم من سهل است جدّ شما محمد مصطفی صلی الله علیه وآله را دیده ام فرمود:ای سهل آیا نمی بینی بر ما چه وارد آمده به خدا قسم اگر ما در زمانی زندگی می کردیم که محمد صلی الله علیه و آله دیده نشده بود اهل زمان پاره ای از این رفتار را هم به ما روا نمی داشتند .کشته شد والله برادرم و آقایم حسین و اسیر شدیم همانگونه که بندگان و کنیزان اسیر می شوند و ما را بر شتران سوار کردند بدون پوشش و پرده ای همچنان که می بینی پس گفتم : ای سرور من خداوند بر جدّ شما و پدر و مادر و برادر شما سبط پیغمبر هدایت عزت می دهد پس فرمود : ای سهل نزد صاحب این محمل برای ما درخواست کن تا اینکه سرها را پیش ببرد تا تماشاچیان از ما روی تابیده به سرها سرگرم گردند براستی از کثرت نگاه بسوی ما محزون هستیم پس گفتم : از دوستی و بزرگی ،پس بسوی صاحب محمل پیش رفتم و از او درخواست کردم و به خدا او را قسم دادم و پافشاری نمودم . بر من بانک زد و انجام نداد. سهل گفت: مرا رفیقی نصرانی همراه بود که ارادۀ بیت المقدس کرده بود او شمشیری زیر لباسش حمایل داشت پس خداوند از چشم او پرده برگرفت پس شنید که سر مقدّس امام حسین علیه السلام قران می خواند و می گوید:"و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون" پس براستی سعادت را دریافت پس گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحدۀ لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله سپس شمشیر خود بیرون کشید و برآن قوم حمله کرد و گریه میکرد و بین آنها شمشیر میزد پس جماعت بسیاری از آنان را کشت سپس بر او چیره گشتند و او را کشتند رحمت خدا بر او باد پس ام کلثوم فرمود :این سرو صدا برای چه بود پس برای او نقل کردم پس فرمود : واعجبا نصرانیان دین اسلام را حرمت می نهند و امت محمد صلی الله علیه و آله آنان که می پندارند که بر دین محمد صلی الله علیه وآله هستند فرزندان حضرتش را می کشند و ناموسش را اسیر می کنند "ولکن العاقبة للمتقین و ما ظلمنا و لکن کانوا یظلمون"
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک .
|